کتاب مورد نقد و بررسی، کتابی است درسی و دانشگاهی که انتشارات اساطیر نخستین بار در سال 1370 و هفتمین بار با ویرایش جدید در سال 1381 آن را چاپ و منتشر کرده ا ست.
در این کتاب مؤلف دانشمند پس از مقدمات لازم، با شایستگی به تأثیر آیات قرآن مجید و احادیث نبوی در متون مهم ادبی پرداخته است.فصلهای گوناگون کتاب عبارتاند از:فصل اول-اهمیت قرآن، اسامی و صفات آن.فصل دوم-معنی ادب و ادبیات.فصل سوم-بحثی در انواع استفاده از قرآن و حدیث در ادب فارسی.فصل چهارم-نمونههایی از تأثیر قرآن و حدیث در آثار شاعران[بزرگ].فصل پنجم-بررسی تأثیر قرآن و حدیث در نثر فارسی.
بدون مجامله باید گفت این کتاب در نوع خود کمنظیر، شایان توجه و قابل تقدیر و تشکر است.از دکتر علی اصغر حلبی آثار متعددی در زمینههای دین اسلام، عرفان، فلسفه و ادبیات تألیف و ترجمه شده که همگی محققانه و قابل استفاده است، خصوصا برای دانشجویان رشتههای الهیات و ادبیات.
انگیزه اصلی نگارنده برای نوشتن این مقاله، آن بود که ضمن چندبار تدریس کتاب متوجه شد که حتی پس از چاپ ویرایش شده 1381، سهوها و غلطهای چاپی آن اصلاح نشده است.خصوصا که بسیاری از این سهوها مربوط به آیات قرآن مجید بود.
نکته دیگری که نگارنده را بر نگارش این مقاله برانگیخت، تذکر مؤلف دانشمند و متواضع آن بود که در مقدمه ویرایش دوم (1379)داده بودند:
«در این چاپ جدید، بیشتر آن نقایص و کاستیها را استدراک کردم و برای روشنگری، مطالب بسیاری بر اصل کتاب افزودم... امیدوارم که دیگر جای ابهامی وجود نداشته باشد، با این همه اگرچنین مواردی باشد-که البته هست-...از خوانندگان توقع دارم که آنها را تذکر بدهند...تا کار نسبتا بهتر و کاملتر گردد.» 1
با توجه به دو نکته یاد شده، نگارنده بر آن شد این نقد و بررسی را بنگارد، هر جند که جسارت باشد.امید است داوریها و پیشنهادهایش برای مؤلف پرکار و ناشر آن قابل قبل و غیرمغرضانه باشد.
مقاله در دو بخش ارائه میگردد؛نقد و بررسی کتاب و غلطگیری و ویرایش کتاب.بخش اول بیشتر به محتوای کتاب و احیانا مؤلف گرانمایه آن مربوط میشود و بخش دوم بیشتر به ناشر و ویراستار و حروفچین مربوط است.
1-چون این کتاب درسی و موضوع آن مصوبه وزارت علوم و تحقیقات است و باید در طی یک نیمسال تدریس شود، به نظر میرسد حجم آن زیاد است.اگر بعضی از نمونهها و شواهد فصلهای چهارم و پنجم حذف گردد، حجم کتاب مناسبتر میشود؛زیرا متن کتاب پر است از آیات و احادیث همراه با اشعار پراکنده از شاعران گوناگون؛فراگیری 330 صفحه، با آن محتوای سنگین، برای دانشجویان دوره کارشناسی در مدت یک نیمسال
مشکل مینماید.حتی تدریس دقیق آن تقریبا ناممکن به نظر میرسد، مگر آنکه قسمتهایی ضمن تدریس حذف شود.
2-میدانیم که یکی از اصول مسلم و اساسی تحقیق و تألیف کتاب، مراجعه به متون و منابع معتبر و مصحح است.در کتاب مورد بحث، متأسفانه گاهی این نکته مهم رعایت نشده است.به نظر میرسد اگر در اینباره تجدینظر شود، ارزش کتاب افزونتر خواهد شد.
چند مرجع و مأخذی که از اعتبار کافی برخوردار نیستند و مؤلف به آنها مراجعه کرده است، عبارتاند از:
-بوستان سعدی، تصحیح؟، که معتبرترین تصحیح آن را دکتر غلامحسین یوسفی انجام داده و همراه با شرح و تعلیقات در انتشارات خوارزمی چندین بار چاپ و منتشر شده است.
-مثنوی معنوی، چاپ علاء الدوله، که معتبرترین تصحیح آن را رینولد نیکلسن انجام داده است. 2
-دیوان ناصر خسرو، تصحیح؟که دقیقترین تصحیح آن از سوی استاد مینوی و دکتر مهدی محقق به انجام رسیده است.
-شاهنامه فردوسی، تصحیح محمد علی فروغی، که معتبرترین تصحیح آن به آکادمی علوم شوروی در مسکو اختصاص دارد.
-سیاستنامه، تصحیح عباس اقبال، که معتبرترین تصحیح آن یکبار از سوی دکتر جعفر شعار انجام پذیرفته و در انتشارات جیبی چاپ شده و دیگری را هیوبرت دارک انجام داده و در انتشارات علمی و فرهنگی چاپ و منتشر شده است.
-قابوسنامه، تصحیح استاد سعید نفیسی، که معتبرترین تصحیح آن متعلق به دکتر غلامحسین یوسفی است و در انتشارات خوارزمی به چاپ رسیده است.
-کیمیای سعادت، تصحیح استاد احمد آرام، که معتبرترین تصحیح آن را روان شاد حسین خدیو جم انجام داده و در انتشارات علمی و فرهنگی در دو مجلد چاپ و منتشر شده است.
-کلیات عبید زاکانی، تصحیح استاد عباس اقبال آشتیانی، که جدیدترین و معتبرترین تصحیح آن به دست شادروان دکتر محمد جعفر محجوب در سال 1999 میلادی انجام پذیرفته و در نیویورک آمریکا چاپ و منتشر شده است.در ایران نیز چندین بار به صورت افست تجدید چاپ گردیده است.
3-در کتاب مورد نقد و بررسی، هرجا سخن از نهجالبلاغه به میان آمده، فقط به شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ارجاع داده شده است، نه متن آن.بهتر بود که به متن ارجاع میدادند، نه شرح کتاب.
این نوع ارجاع دادن مانند آن است که به جای متن قرآن، به فلان تفسیر قرآن ارجاع داده شود.یا به جای متن گلستان سعدی، به شرح آن حواله داده شود!
4-در فصل سوم-بحثی در انواع استفاده از قرآن و حدیث...- چند موضوع آمده که ارتباط چندانی با تأثیر قرآن و حدیث در ادبیات ندارد.به نظر میرسد اگر حذف شود بهتر خواهد بود. موارد از این قرار است:
ص 59-عنوان(Title Heading)-(حدود یک صفحه).
ص 67-نمونهای که از امیر نظام گروسی برای صنعت تحلیل (حل)آمده است(یک صفحه).
ص 93-تجاهل العارف(Irony)-(حدود یک و نیم صفحه).
5-پیشنهاد میشود به جای سه مورد حذفی بالا، صنعت ترجمه و انواع آن مطرح گردد که کاربرد فراوانی در ادبیات دارد. بسیاری از عبارات و اشعار متون کهن فارسی، ترجمهای از آیات قرآن مجید یا احادیث نبوی هستند.برای مثال دیوان مثنوی معنوی را میتوان نام برد که ابیات فراوانی از آن، ترجمه آیات قرآن یا احادیث نبوی است.برای نمونه چند بیت نقل میشود:
گفت پیغمبر به آواز بلند
با توکل زانوی اشتر ببند
(دفتر اول/ب 913، نی) 2
که مصراع دوم آن ترجمه حدیث مشهور«اعقلها و توکل» است.
گفت پیغمبر که چون کوبی دری
عاقبت زان در برون آید سری
(دفتر سوم/ب 4782، نی)
که ترجمه حدیث«من قرع بابا ولج ولج» 3 است که به صورت «من یقرع باب الملک یفتح له»نیز آمده است.
گفت پیغمبر که:خسبد چشم من
لیک کی خسبد دلم اندروسن؟
(دفتر سوم/ب 1226، نی)
که مصراع اول آن ترجمه دقیق حدیث شریف«الانسان مخبوء تحت لسانه»است که از امام علی(ع)در نهج البلاغه نیز نقل شده است. 4
گفت پیغمبر که هر که سر نهفت
زود گردد با مراد خویش جفت
(دفتر اول/ب 176، نی)
که«هر که سر نهفت...»ترجمه حدیث«من کتم سره حصل امره»است.
مؤمنان آیینه یکدیگرند
این خبر می از پیمبر آورند
(دفتر اول/ب 1328، نی)
که مصراع اول، ترجمه حدیث مشهور«المؤمن مرآة المؤمن» است.
مناسبترین و درستترین توجیه درباره نمونههای فوق، ترجمه است، نه تلمیح، یا اشاره، یا تضمین، یا...در ضمن توضیح انواع ترجمه و نمونههای آن در ادبیات، میتوان به بعضی از ترجمههای خوب و جدیدی از قرآن که پس از انقلاب اسلامی انجام پذیرفته است؛از قبیل ترجمه استاد عبد المحمد آیتی، استاد محمد مهدی فولادوند، استاد جلال الدین فارسی و...همچنین ترجمههای موفق و معتبری از نهج البلاغه که توسط استادان دانشمند و خوش ذوق به انجام رسیده است.از قبیل ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی، دکتر اسد الله مبشری، استاد
عبد المحمد آیتی، استاد محمد مهدی فولادوند.
همچنین میتوان به ترجمههای منظوم قرآن مجید و نهج البلاغه که امید مجد انجام داده اشاره کرد.
6-در ترجمههایی که از آیات و احادیث ارائه شده، دو-سه مورد سهو یا کجتابی به نظر میرسد:
الف:ص 163، در ترجمه آیه«ولا تمنن تستکثر»آمده است: و مده برای آن که بیشتر بستانی.آیه مذکور را که خطاب به پیامبر اکرم است استاد ابو القاسم پاینده اینگونه ترجمه کرده است: و منت منه که بیشتر یابی و استاد مهدی الهی قمشهای:و بر هر که احسان کنی ابدا منت مگذار.و استاد محمد مهدی فولادوند:و منت مگذار و فزونی مطلب.
ب:ص 192، حدیث مشهور«کلّمینی یا حمیراء»ترجمه شده است:«ای سرخ فام با من سخن بگوی».به نظر میرسد کلمه حمیرا که لقب عایشه است نباید ترجمه شود، زیرا بسیاری از القاب حکم اسم را پیدا میکنند و نیاز به ترجمه ندارند.
ج-ص 209، س 3، «...به سر کوه میروم و بدینسان آب به من نمیرسد»که ترجمه آیهقال سآوی الی جبل یعصمنی من الماء...»(هود/43)است.ترجمه درستتر آن، این است: گفت:به کوهی پناه خواهم برد که مرا از آب این طوفان نگاه دارد.
7-در ص 231 توضیح و توجیهی در مورد دو بیت از غزل عرش مشهور حافظ دیده میشود که چندان درست به نظر نمیرسد.غزل مشهور این است:
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند...
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند...
مؤلف محترم در توضیح بیت اول آورده است:بیت اول تلمیح به حدیث معروف زیر است:«خمرت طینة آدم بیدی اربعین صباحا».(ص 231، ص 17)
با توجه به مفهوم بیت مورد نظر فاعل جمله دوم و سوم، یعنی«ملایک»، میتوان گفت که:بیت مذکور تلمیح دارد به فرود آمدن چهار فرشته مقرب درگاه الهی(جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل)یکی پس از دیگری، به کره خاکی، که تجلیگاه عشق است، برای تهیه مواد اولیه ساخت و ساز پیکر خاکی حضرت آدم(ع) 5 که در اغلب تفاسیر شرح آن آمده است 6 ؛همچنین در کتاب مرصاد العباد(باب دوم-فصل چهارم)که بهطور مستوفی و ذوقانگیز مورد بحث قرار گرفته است. 7
درباره بیت دوم-جنگ هفتاد و دو ملت...مؤلف دانشمند آورده است:
«و بیت دوم اشاره به حدیث«اقترقت الیهود علی...»حدیث را به صورتهای دیگر نیز نقل کردهاند...به این نکته توجه باید داشت که عدد هفت و هفتاد و نظایر آنها اشاره به معدود واقعی خود نیست و غالبا کنایه از کثر است.»(ص 231 و 232)
به نظر میرسد که بیت دوم اشاره دارد به حدیثی دیگر که بعضی از محدثان در دنباله حدیث آورده شده توسط مؤلف، آوردهاند و البته بهگونههای مختلف نقل شده.شکل مشهور آن این است:«ستفرق أمتی علی ثلاثة و سبعین فرقة، الناجی منها واحد»
مطلبی که مؤلف در دنباله حدیث آورده است نیز بعید به نظر میرسد-و نمیتوان گفت برای بیان کثرت پیامبر اکرم چنان سخنی را فرمودهاند.
8-چون مؤلف محترم کتاب در بعضی از صفحات، بعضی لغات دور از ذهن و مشکل رامعنی کرده است پیشنهاد میشود لغات و ترکیبات زیر نیز معنی شود.خصوصا که برخی از آنها در متن معنی خاص دارند.
انگشت:زغال.-(ص 114، س 15)
-بشکری:(مضارع التزامی از مصدر شکریدن)شکار کنی، دشمن را شکست بدهی.-(ص 117)
-کنده سعیر:خندق آتش دوزخ.در اینجا به معنی جسور و بیباک است.-(ص 143، ب 6)
-بادریسه:فلکه، مهره دوک نخریسی.-(ص 143، ب 6)
-پیه:چربی، شحم.در اینجا به نظر میرسد به معنی بهره و استفاده باشد.(ص 143، ب 6)
-زه:در اینجا به معنی گردنبند است.-(169، س 23)
-طرازی:بیارایی، زینتدهی، طرازیدن:آراستن، زینت دادن.- (ص 169، س 24)
-گردنان:سروران، بزرگان، نامداران، پهلوانان.-(ص 169، س 24)
-واهله:(اسم خاص)نام همسر خطاکار حضرت نوح(ع).- (191، س 10)
-دبور:پشت، بادی که از جانب مغرب وزد.-(ص 193، س 2)
-ابدال:شماری از اولیا و عرفای بزرگ که تعدادشان مورد اختلاف است.-(ص 193، س 8)
-منتهک:لاغر و رنجور.-(ص 194، س 7)
-گول:نادان، ابله، کمخرد.-(ص 195، س 6)
-وازر:(اسم فاعل از مصدر وزر)بارکش، گناهکار.-(ص 197، س 2)
-زفت:چاق، فربه.-(ص 199، س 19)
-مهان، خوار و خفیف.-(ص 199، س 10)
-چاش:خرمن گندم.-(ص 199، س 22)
-کنعان:در اینجا نام پسر ناخلف حضرت نوح(ع)است.
-(ص 208، س 21)
-سحبان:سحبان وائل:یکی از فصحا و بلغای مشهور عرب.- (ص 218، س 21)
-طلق:سنگی است سفید و براق که چون بر چیزی بمالند، آتش آن را نسوزاند.-(ص 219، س 12).
-انداید:بپوشاند-انداییدن و اندودن:پوشانیدن-(ص 219، س 12)
-مقل:نوعی کندر، صمع درختی که مزهاش تلخ است و دارای خواص دارویی است.-(ص 219، 19)
-پاردم:رانکی، تسمه زیر دم اسب.-(ص 223، س 18)
*** 9-ص 179 تا 182.
در نمونههای 5، 6، 7 و 9 از اشعار خمسه نظامی، تأثیر حدیث ملاحظه نمیشود، در حالی که مطابق روش و تقسیم بندی مؤلف محترم، باید در آنها تأثیر حدیث دیده شود.بنابراین این نمونهها یا باید عوض و اصلاح شوند، یا برداشته گردند.
10-ص 183، س 5
در پایان بحث تأثیر قرآن و حدیث در آثار نظامی گنجوی، تمرینی ملاحظه نمیشود، در حالی که پس از بررسی شعر شاعران دیگر، چندین تمرین آورده شده است.به نظر میرسد جای چند تمرین خالی است!
در این بخش که بیشتر مربوط به ناشر و ویراستار کتاب، غلطهای چاپی فراوانی در کتاب است که برای ناشر ارسال میشود.امید است در چاپهای بعدی ملحوظ شود.
1-آیتی، عبد المحمد، ترجمه قرآن مجید، تهران، سروش، 1366.
2-الهی قمشهای، استاد مهدی، تهران، اخگر(با خط استاد حسین میرخانی)، 1327.
3-انوری ابیوردی، اوحد الدین، دیوان، تصحیح استاد مدرس رضوی، تهران، علمی و فرهنگی، 1364.
4-پاینده، ابو القاسم، ترجمه قرآن مجید، تهران، خواندنیها، چاپ سوم، 1339.
5-حافظ شیرازی، خواجه شمس الدین محمد، دیوان، تصحیح علامه قزوینی و دکتر قاسم غنی، تهران، زوار، 1349.
6-حلبی، علی اصغر، تأثیر قرآن وحدیث در ادبیات فارسی، تهران، اساطیر، 1381.
7-حلبی، علی اصغر، مبانی عرفان و عارفان ایران، تهران، اساطیر، 1376.
8-خاقانی شروانی، افضل الدین بدیل، دیوان، تصحیح ضیاء الدین سجادی، تهران، زوار، 1338.
9-خالقی راد، حسین، قطعه و قطعهسرایی در شعر فارسی، تهران، علمی و فرهنگی، 1375.
10-خرمشاهی، بهاء الدین، حافظ نامه، تهران، علمی و فرهنگی، 1366.
11-خواجه نصیر الدین، محمد بن محمد، اخلاق ناصری، تصحیح استاد مینوی و علیرضا حیدری، خوارزمی، 1369.
12-دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، تهران، مؤسسه لغتنامه، 1332 و...
13-ذو النور، رحیم، در جستوجوی حافظ، تهران، زوار، 1362.
14-رازی، نجم الدین، مرصاد العباد، تصحیح محمد امین ریاحی، علمی و فرهنگی، 1365.
15-رامیار، محمود، فهارس القرآن(همراه با متن قرآن مجید)تهران، امیرکبیر، 1345.
16-سعدی شیرازی، مصلح الدین(مشرف الدین)، کلیات سعدی، تصحیح محمد علی فروغی، تهران، امیرکبیر، 1362.
17-سعدی شیرازی، مصلح الدین(مشرف الدین)، بوستان، تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران، خوارزمی، 1385.
18-سعدی شیرازی، مصلح الدین(مشرف الدین)، گلستان، تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران، خوارزمی، 1365.
19-سنایی غزنوی، مجدود بن آدم، حدیقة الحقیقه، تصحیح استاد مدرس رضوی، تهران، دانشگاه، 1359.
20-سنایی غزنوی، مجدود بن آدم، دیوان، تصحیح استاد مدرس رضوی، تهران، سنایی، 1354.
21-شهیدی، سید جعفر، ترجمه نهج البلاغه، تهران، علمی و فرهنگی، 1370.
22-طبری، محمد بن جریر، ترجمه تفسیر طبری، تصحیح حبیب یغمایی، تهران، توس، چاپ دوم، 1356.
23-عبد الباقی، محمد فواد، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، افست تهران، 1357.
24-فردوسی، ابو القاسم، شاهنامه، تصحیح آکادمی علوم شوروی، مسکو، 1967 میلادی.
25-فروزانفر، استاد بدیع الزمان، احادیث مثنوی، تهران، امیرکبیر، چاپ دوم، 1347.
26-فولادوند، محمد مهدی، ترجمه قرآن مجید، تهران، دار القرآن الکریم، 1379.
27-قرشی، سید علی اکبر، احسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت، 1377.
28-قرشی، سید علی اکبر، احسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت، 1377
29-قریب، محمد، واژهنامه نوین، تهران، بنیاد، 1356.
30-گولپینارلی، عبد الباقی، نثر و شرح مثنوی شریف، ترجمه توفیق سبحانی، تهران، وزارت ارشاد، 1371.
31-مدرس رضوی، محمد تقی، تعلیقات حدیقة الحقیقه، تهران علمی، 1344.
32-مولوی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، نسخه چاپ عکسی قونیه، تهران، نشر دانشگاهی، 1367.
34-ناصر خسرو، ابو معین حمید الدین، دیوان، تصحیح استاد مینوی و مهدی محقق، تهران، مک گیل، 1357.
35-ناصر خسرو، ابو معین حمید الدین، دیوان، تصحیح استاد مینوی و علی اکبر دهخذا، تهران، دنیای کتاب، 1367.
36-هروی، حسینعلی، شرح غرلهای حافظ، تهران، نشر سیمرغ، چاپ چهارم، 1375.
(*)تأثیر قرآن و حدیث در ادبیات فارسی، دکتر علی اصغر حلبی، تهران:انتشارات اساطیر، چاپ 1381.
(1)-همان، مقدمه ویرایش دوم، ص 9.
(2)-البته پس از چاپ و انتشار مثنوی تصحیح شده از سوی رینولد نیکلسن، نسخهای از مثنوی در قونیه، روی قبر مولانا یافته شد که اعتبار بیشتری از نسخههای مورد مراجعه نیکلسن دارد.نسخه قونیه را انتشارات نشر دانشگاهی به صورت عکسی در ایران چاپ و منتشر کرد. سپس چند تن از استادان از جمله دکتر محمد سرور مولایی آن را تصحیح کردند و منتشر نمودند.
(3)-احادیث مثنوی، استاد بدیع الزمان فروزانفر، ص 29.
(4)-نهج البلاغه، ترجمه آقای دکتر سید جعفر شهیدی، کلمات قصار، شماره 392، ص 432.
(5)-در جستوجوی حافظ، رحیم ذو النور، ج 1، ص 252 و 253؛ شرح غزلهای حافظ، حسینعلی هروی، ج 2، غزل 180، ص 766 تا 768.
(6)-ترجمه تفسیر طبری، محمد بن جریر، ج 1، ص 44؛تفسیر سورآبادی، ابوبکر عتیق نیشابوری، ص 4 و 5.
(7)-تصحیح دکتر محمد امین ریاحی، ص 68 به بعد.